- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
لیلة القدر زمین سورۀ کـوثـر شده است نه فقط بر پدرش بر همه مادر شده است شده از لطفش اگر سائل در مانده، عروس چـادرش سـرّ مسلـمانی کافر شده است نـور او معنی هر پرتوی خورشید شده خـانۀ وحی ازین نـور منـوّر شده است با وجودش چه کسی جرعت آن را دارد به پیمبر بزند طعـنه که ابـتر شده است شأن او را نه زمین ونه زمان درک نکرد این چنین ست که او جان پیمبر شده است نه فقط مریم از اوصاف عظیمش دم زد تشنۀ جرعهای از کوثرش،هاجر شده است قل هـوالله و احـد فاطمه شد کـفـو امیـر هم طراز نبی و فاطمه حیدر شده است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت امُّ البنین سلام الله علیها
داغ تـو تا ابـد بـه دلـم داغ مـادر است ای بانویی که شأن تو از شأن حیدر است یک عـمر غصه دار غـم فـاطمه شدی حالا غمت شبیه همان داغ کوثر است کردی تمام هستی خود وقف مرتضی گفتی فقـط علی ست وصیِّ پیمبر است اُمُّ الـوفـا و اُمُّ الأدب، کــان مـعــرفـت یک ذرّه از صفات تو ای شیر دختر است تا روز حشر مشیِ ولایت پـذیـریات درسی برای پیروی از دین و رهبر است بر دشمنان فاطمه بودی چو ذوالـفـقار بر پور مرتضی ز همه مهربان تر است ای مــادر چـهـار مـسـیـحـای کــربـلا بر مریم این مقام تو هم حسرت آور است این افـتخار چار شهیدت کجا و چون؟ با مـادر حـسین شدن تو بـرابر است؟ ای آفـتـاب عـفّـت و ایـثـار و معـرفت جـانـم فـدای تو که عـباس پرور است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت امُّ البنین سلام الله علیها
فـدای حُسن دلانگـیز باغـبان شده بود بهار، با همه سرسبزیاش خزان شده بود چهار دسته گُـلش را به پنج تن بخشید مقیمِ خاکِ درش، هفت آسمان شده بود چه سربلند و سرافراز امتحان پس داد برای عرض ادب، سخت امتحان شده بود به عشق «شیر خدا» از یل دلاور خود گذشت اگرچه در این راه نیمهجان شده بود چه امتحان بزرگی! که در رثای حسین و نه به خاطر فرزند؛روضهخوان شده بود اگر چه پـیـر شد از داغِ بـیامان، اما به پشتوانهٔ زینب دلش جوان شده بود فـدای «اُمّ اَبیهـا» شدن علامت داشت به این سبب قد «اُمّ البنین» کمان شده بود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت امُّ البنین سلام الله علیها
شعر با مدح تو بی بی واژه باران میشود نوبت وصف تو شد طبعم غزلخوان میشود عطر عصمت در نفس داری که گاهی جبرئیل بعد زهرا باز در این خانه مهمان میشود غـیـرت فـرزند تو آئـیـنۀ کـربوبلاست عصر تاسوعا دلش پابست پیمان میشود هیچ فرهنگ لغت معـنی نکرده اینچنین آنکه در قاموس تو عباس، ایمان میشود دامـنت بـاغ بـهـار یـاس شـد، اُمُّ البـنـیـن خاک نه، حتی بهشت از آن گلستان میشود بسکه سوز روضه دارد نوحههایت در بقیع سنگ میگرید، دل دشمن پریشان میشود قـرنها بگـذشـته اما در بقـیع خـاطرات نـالـههایت مثل آتش در نیـستان میشود مـادری داغ چهار آئیـنه بر دل دارد، آه صبر، پیشِ صبر تو، سر در گریبان میشود کردهای با معـرفت آن قـدر کسب آبـرو هر چه خواهی از خدای اهلبیت، آن میشود دست لطفت امتداد هـل اتای کـوثر است هر که حاجت پیش تو آورد سلطان میشود این همه قول و غزل یک قطره از دریای توست عـقل در فهم کمالات تو حیران میشود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت امُّ البنین سلام الله علیها
روزی که پا به عـرش معـلا گذاشتی! بر هرچه داشت نقش تو را، پا گذاشتی در هـیـئت کـنــیـزی اولاد فــاطــمــه: ایـنـگـونـه پا به خـانـه مـولا گـذاشـتی میریخت از نگـاه تو احساس مادری مرهـم به زخـم زینب کبـری گـذاشتی مولا صدا بزن، نه بـرادر! حـسین را این جـمـله را تو بر لـب سـقا گـذاشتی در کـربـلا بـرای دل سنـگ کـوفـیـان چـار آیـنـه بـه رسـم تـمـاشـا گـذاشـتی با تو بـقـیـع داغ دلـش تـازه شد که تو پـا جـای پـای غـربت زهـرا گـذاشـتی پیش از تو نوحه، شور حماسی نمیگرفت رسم خوشی ست آنچه که بر جا گذاشتی از خوان نوحهخوانی تو آب میخورد چشمان خـیس ما که بر آن پا گذاشتی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت امُّ البنین سلام الله علیها
من و کـنـیزی آل عـبا خدا را شکر من و حـریـم ولی خدا، خدا را شکر کنـیـز فـاطـمه بودن چه عـزّتی دارد من و عنایت خیر النّسا خدا را شکر مرا به رخصت زینب خدا پـناهم داد که با حـسین شدم آشـنا خـدا را شکر خدا نوشت شوم مادر حسین و حسن کـشـید آخـر کـارم کجا خـدا را شکر خـدا نـوشت که من مـادر اباالـفـضلم که او شود به حسینم فدا خدا را شکر شوند جمله پسرهای من غلام حسین کـنـند نـوکـری مجـتـبی خدا را شکر عزیز فـاطمه! زیـنب! بیا در آغـوشم بـیا به دامن مـادر بـیا خـدا را شکـر نـویــدِ پــورِ عـلــمـدار داده مــولایـم برای یاری کرب و بلا خدا را شکر برای روز عـلمـداریاش دعـا بکنیم که هست آبروی خیمهها خدا را شکر شنیدهام که دو دستش ز تن جدا گردد به تیر و نیزه شود مبتلا خدا را شکر شنیدهام که به صورت فتد زمین بیدست مگر که خیمه بماند بجا خدا را شکر شنـیدهام زتعصب پس از شهادت هم سری برآورد از نیزهها خدا را شکر شنیدهام که حسین از قـفا شود بیسر و اهل کوفه کنند از جفا خدا را شکر شنـیـدهام که لـباس اسیـریات بر تن کُـنی کـنارِ تنِ سر جـدا خدا را شکر شنیدهام که شود پـاره پـاره معجـرها حجاب کس نشود بر ملا خدا را شکر پس از گذشت اسارت که از سفر آیی سپاهِ خـصم در آید ز پا خدا را شکر
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت امُّ البنین سلام الله علیها
اُمُّ البنین بعد از حسین اُمُّ الأدب شد شاگرد درسش، کـربلا اُمّ وهب شد در تربیت بر مادران هم مادری کرد شیر آفرینی که چُنین فخر عرب شد خود را کـنـیـز خانه میدانـست اما از لطف اهل خانه او زهرا نسب شد حتی ادب پیش ادب هایش ادب کرد حتی وفا هم از وفایش در عجب شد اُمُّ القمر یعـنی که نوری در سیاهی یعنی که فرزندش چراغ راه شب شد در آن هیا هو حق مـادر را ادا کرد نگذاشت روی خاک سر، زهرا سبب شد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت امُّ البنین سلام الله علیها
میسوخت و در سینه آهی شعلهور داشت از بعد زهرا حال و روزی خون جگر داشت جـانهـا فـدای آنکه به طـفـلان زهـرا از هر کس دیگر ارادت بیـشتر داشت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت امُّ البنین سلام الله علیها
مـاه، میگـویند پشت ابـر پنهـان میشود ماهت ای بانو شبی بر نیزه تابان میشود مادر سقا! اگر بـاران نـمیبارد چه باک آب، درس اول مـا در دبـسـتان میشـود دامنت عباس پرور شد تعجب هم نداشت مـور هم باشد کـنار تو سـلیـمان میشود در عرب را که نـمیدانم ولی اُمُّ البنـین! هرچه ایرانی است با عباس سلمان میشود میکند فـرزندت ای بانو مگر پیغـمبری ارمنی هم روز تاسوعا مسلمان میشود خـانۀ عـبـاس تو دارالشـفـای دردهـاست درد بی درمان هم اینجا زود درمان میشود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت امُّ البنین سلام الله علیها
وجودِ اهل محبّت همیشه در خطر است تـقـرّبِ دل عـاشـق به آه شـعـلهور است چگـونه مُـرده بخـوانـیـم آن کسی را که تمام عمر خودش با حسین همسفر است غـبـار معصیت از دامنـش گـرفـته شود کسی که کاسۀ چشمش ز آبِ دیده، تر است شبی که سر نشود با حسین و گریه بر او همان شبی ست که فرمودهاند بیسحر است نـمـاز نـافـلـۀ شـب بـدون اشـک حـسـین عبادتی ست که مانند نخـلِ بیثـمر است فـدای خـانم محـنت کـشـیدهای که هـنوز بقیع از نفس روضههاش خونجگر است هـنـوز امّ بـنـین، مـادر چـهـار یـل است شبیه نجـمه و لیـلا اگرچه بیپـسر است در آفــتــاب کــنــار ربــاب مـیســـوزد شریک شرمِ به جا مانده در دل قمر است ز داغ مـاه، بـه ابــروش خــم نــیـاورده غم حسین کشیده که دست بر کمر است از آن چهار رشیدی که از کَـفَـش رفـتند تمام دلخوشیاش تکّههای یک سپر است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت امُّ البنین سلام الله علیها
روشـنـا تـر ز آب اُمّ بـنـیـن بـانـوی بـا حـجـاب اُمّ بنـین انــتــخـاب ابــوتــرابـی تــو افـتـخــار بـنـی کـلابـی تــو خانه دار علی پس از زهرا بیقـرار عـلی پس از زهرا خـانـهات خـانـۀ ولایت بـود هـمـسریِ عـلـی برایت بود چقَـدَر خوب بخت تو وا شد زنـدگـانـی تـو چه زیـبـا شد قلب و جانت شده به نام علی که شده شوهرت؛ امام علی بـا حـضورت بـهـار آوردی عـطـر زیـبـای یـار آوردی آمـدی بـوی فــاطــمــه آمــد خـنــده روی لـب هـمـه آمـد تو برای هـمه عـزیـز شـدی پیش زینب ولی کـنیـز شدی آسـمان هستی و قـمـر داری دُرّ و گوهر به روی سر داری در حیا و شرف قَـدَر هستی مـادر چـار تا پـسـر هـسـتی بـه تـو و مــادریات ایـوالله مـادرِ مـهـربـانِ «عـبـدالله» دلت از عرش هم فراتر بود »جعفرت»درحماسه محشر بود دامنت مهد زهد و ایمان بود اثـر پاکی تو «عـثمان» بود به به از این یقین و اخلاصت همه عـالم فـدای «عباست» عصمت بینظیر تو عشق است شوکت شرزه شیر تو عشق است دانـشِ مکـتـبت دلـیـری بود خانهات کهکشان شیری بود پـسرانت اگـر چه یـل بودند بـه وفـا و ادب مـثـل بـودنـد درس مردی تو یادشان دادی از خودت عشق را نشان دادی کربلا شور جلوه گاه تو بود نـوبـت جـلـوۀ سـپـاه تـو بود ادبـت بـود رو سپـیـدت کرد تـا ابـد مـادر شـهـیـدت کرد شرف و شمس حق، نگینت کو؟ آی اُمُّ البـنـین؛ بنـیـنت کو؟؟
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت امُّ البنین سلام الله علیها
کـوه اعـتـلا ز رفعـت اُمُّ البنـین گرفت دریـا سخـا ز رحمت اُمُّ البـنـین گرفت خورشید اگر که واسطۀ نور عالم است نور از جمال و طلعت اُمُّ البنین گرفت روح الامین برای تقرب، به طور عرش چـلـه بـرای خـدمـت اُمُّ البـنـین گـرفت افـتـادم از نـفـس سـرِ نـفـسم ولی خـدا دست مـرا به حـرمت اُمُّ البنـین گرفت دست نـیـاز ما به خـدا از هـمـان ازل پـیـونـد بـا کـرامـت اُمُّ البـنـیـن گـرفت عـباس را به قـلۀ طاعت رسانده است درسی که از بصیرت اُمُّ البنین گرفت دستش شفیع خلق شود چون که بوسه از دسـتـان با سـخـاوت اُمُّ البـنـیـن گرفت فردا علم به دوش حسین است یاورش هر کس به دوش، رایت اُمُّ البنین گرفت بـایـد برات صـحـن ابالفضل را فـقـط از دستهای حضرت اُمُّ البنـین گرفت از بس بقیع رفت و ز عباس روضه خواند یـثـرب هـوای غـربت اُمُّ البنین گرفت داغش به جای خود، سپر خونیاش چنان صبر و قرار و طاقت اُمُّ البنین گرفت مقتل نوشته است که از هوش رفته است جـان مـرا مـصیبت اُمُّ البـنـیـن گـرفت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
ناگهان در واشد و مسمار پهلو را گرفت دست شعله بیمحابا پای گیسو را گرفت پهلوی زخمی جـدا و صورت نیـلی جدا یک غلاف بیمروت جان بانو را گرفت با همان حالش به مسجد رفت دنبال علی انـتــقـام دسـتـهـای بـسـتـۀ او را گـرفـت دست نامحرم چنان زد، بند دلها پاره شد وای از دستی که از چشمان او سو را گرفت آفـتاب خـانۀ حـیـدر غـروبی تـلخ داشت فاطمه از اهـل خانه ماهها رو را گرفت در سـیاهـیِ مـدیـنه چـشم او که تـار شد نیمۀ یک شب سپیدی آمد و مو را گرفت دور از چشم علی هر شب که بانو ناله زد زینب آمد خون روی زخم بازو را گرفت با هـمان حالـش برای قـوت قـلـب عـلی پاشد و از دستهای فضه جارو را گرفت بعد از آن حیدر دگر آن حیدر سابق نشد موقع برخـاستن پهلـو و زانـو را گرفت
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زهرا سلام الله علیها
آمـدم تـا كـه عـزادار تـو مــادر بـاشـم بین روضه ز مصیبات غمت تر باشم آمـدم پـشـت درِ خـانـۀ تـو مـنـتــظـرم تـا كه اذنـم بـدهی سـائل این در بـاشم خـادم و بـانی مداح چه فـرقـی دارد!؟ من فقط حاجتم این است كه نوكر باشم آبرویی كه نه، حتی بخدا رویی نیست بـا نـگــاه تـو مـگــر آدم دیـگـر بـاشـم مگراین نیست كه مصداق گل یاس تویی دوستدارم كه ازاین عـطر معطّر باشم طی این سال اگرروضهای از تو خواندم خواستم فـاطمـیّه، فـاطـمـهای تر بـاشم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
زیـرِ بـارانِ ستـم چهـرۀ مهـتاب شکست آخـرین تکـه از این آیـنـۀ نـاب شکـست پس چه شد اجـرِ مشـقاتِ پـیـمبر مـردم؟ ظاهراً بعد نـبی حرمت و آداب شکـست طعنه و زخم زبان، غصب فدک، کوچۀ تنگ بعد از آن در نگه مضطربش خواب شکست برتر از بندگیِ جن و بشر ضرب علیست ۱ ولی اینبـار یـلِ غـزوۀ احـزاب شکست پشتِ در مظهـر نامـوس خـدا را کُـشتند دلِ بیتابِ علی پشتِ همان باب شکست شیشۀ عمرِ علی بسته به عمر زهراست چه کسی گفته علی گوشۀ محراب شکست؟ نام زهرا سببِ متصلِ ارض و سماست ۲ رفت و با رفتن او رشتۀ اسباب شکست
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
دل كه میگوییم پس دلدار یعنی فاطمه نُه فـلـك را نقـطۀ پرگـار یعنی فـاطمه یار پیغمر شدن، رفتن شبی در غار نیست ما كه میگـوییم یار غـار یعنی فاطمه در کرم هرکس به مقداری توانش میرسد هـرکجا گـفـتند بیمقـدار، یعنی فاطمه آنکه بخشیدست از انگشتر دستش علیست آنکه بخشیدست از افطار یعنی فاطمه "تنفقوا ممّا تحبّون" است مصداقش علی معـنی "الجّـار ثُـمَّ الـدّار" یعنی فـاطمه هرچه گـفتیم و شنیدیم از کرامات خدا جلـوهاش در عـالم اظهار یعنی فاطمه شیخ را دیدم پس از هفتاد سال اینگونه گفت نحو و صرف و منطق و اسفار یعنی فاطمه پِی اگرچه احمد و هر خشت آن گرچه علی خـانۀ اسـلام را معـمـار یعـنی فـاطمه یار گفتم درب خیبر گفت یعنی حیدر و در مدینه "در" صدا زد یار یعنی فاطمه بین روضه نام چاه آمد اگر، یعنی علی هر کجا نـام در و دیـوار یعنی فـاطمه هرکجا گفتند دشتی لاله گون یعنی حسین هر کجا پیـراهـنی گـلـدار یعنی فاطمه
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
بنام نـامى مـادر بـنام حـضرت زهـرا بنام دخـت پـیـمـبر دلـیـل خـلـقت دنـیا بنام نـامى عـشق و بنام هـمسر حـیدر خداى من چه بگویم،چگونه میشود آخر؟ دوباره قصۀ مادر دوباره قصۀ آن در ببین که شعـله بیـفـتد به آیه آیۀ کـوثـر ببین که شعله بیـفـتد به باب خانۀ مولا درِ شکسته بیفتد به روى عصمتِ طاها میان آنهمه دشمن سپر براى على شد مـیان آن همه آتـش فـداى راه ولى شد قـلم چگونه نویسد ز شرح ماتم زهـرا مَلاذِ اهل بکاء شد لـوا و پرچم زهـرا
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
ای ذکر مناجـات شب و خلـوت حیدر ای شیـرِ زنان، بـانـوی با هیبت حیدر جز حـیدر کـرار، که قـدر تو شـناسد؟ غیر از تو که داند به جهان قیمت حیدر یا فـاطمه یا فـاطمه یا حضرت زهـرا شـد اذن دخـول حـرم حـضرت حـیدر مهــمـان تـو گـردیـد شب اول قـبـرش هرکس به جهان کرد فقط خدمت حیدر من باورم این است که حتما تو میآیی هر جای ز عالم که شود صحبت حیدر قـنـفـذ عددی نیست که جان تو بگـیرد از پای در آورده تو را غـربت حـیدر مثل تو درآن کوچه زمین خورد و زمین خورد بُـرده خـبـر رفـتـن تـو طاقـت حـیــدر
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
ای نـیـمـهٔ وجـودِ پیـمـبر، نـرو! بـمان چشم و چراغِ خانهٔ حـیدر، نرو! بمان قـرآن ناطـقت شـدم ای سـورهٔ نجـیـب شأن نـزولِ مریم و کـوثـر، نرو! بمان ای بـرکتِ هـمـیشه! سرِ سفـره باز هم نان از تـنـورِ خـانه بیـاور، نرو! بمان مشغـولِ رُفت و روب شدی خانم گـلم حالا که هست حالِ تو بهتر، نرو! بمان «أمن یُجـیب» هـایِ مرا مستجـاب کن هر چند هست حالِ تو «مضطر»، نرو! بمان نُه سال عـاشقانه به هم تکـیه کـردهایم یک روح در میانِ دو پیکر، نرو! بمان اشکِ حسین و بغضِ حسن را نگاه کن محضِ قرارِ این دو برادر، نرو! بمان چیزی بگو به زینب و کمتر سکوت کن دق میکند بدونِ تو دخـتر، نرو! بمان مرثـیه خـوانِ کـربوبـلا...راویِ غـمِ گودال و تلّ و خنجر و معجر، نرو! بمان
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
فـراق تـو بـر دل شــرر مـیگـذارد شب غـصـه را بیسحـر میگـذارد به سـودای روی تـو ای مـاه زهـرا دلـم در شـب خـود قـمـر میگـذارد اگـر تـو بـیــایـی ولـی مـن نــبـاشـم چه داغـی به روی جگـر میگذارد من آن طفـل نـامهـربـانم كه سر را بـه دامــان لـطـف پــدر مـیگــذارد كـنار تو در روضهها گـریه كـردن روی اشـکهــایــم اثــر مـیگـذارد عــزادار زهــرا دل غــصـه دارت شـبـی تـلـخ را پـشت سر میگـذارد صـدای نـفـسهـای مــردی مـیآیـد كـه دارد بـه دیـوار سـر مـیگـذارد
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
باز عـطـر یـار آمد و دنـیا به کـام شد یعـنی دوبـاره موقـع عـرض سلام شد این لطف هیئت است که حتی کسی چو من با تو مـیان روضه چنین هـمکـلام شد شکـر خدا که سـایـۀ الـطـاف مـادرت با دست تو به روی سـرم مـستـدام شد باز آمدم که گریه کـنم شاید اشک من بـر زخـمهـای مــادریات الـتـیـام شـد روضه بخوان ز غربت مولا که بعد از این خورشید عمر فـاطمهاش روی بام شد تـازه مصیـبت دل حـیـدر شـروع شـد هـرچـند درد پـهـلـوی مـادر تـمـام شد ای منـتـقـم به پهلوی زخـمـی مـادرت دیـگـر بـیـا، بـیـا کـه زمـان قـیـام شـد
: امتیاز
|